شمع های سوخته

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

فکر میکنم شصت سالی باشه

شصت سالِ که سنگ است و گلوله

شصت سالِ که خون جواب همه چیز رو میده

حتی جواب توپ و تانکُ

و امید

امید است که سنگ را برای آزادی،برای خانواده،برای میهن و برای محو کردن آدمایی که با بی شرمی خاک فلسطینُ نجس کردن رها میکنه

و تو اگر کوچه پس کوچه های فلسطین رو بنگری آن را خاکی نمیبینی بلکه به رنگ سرخ است که خودنمایی میکند و معبری باز شده از زمین تا به آسمان

پ ن: و تو کودک فلسطینی مثل ابابیل باش و سجیل ها را بر سر اصحاب فیل زمانه بریز


گاهی اوقات به خاطر یه سری حرفا،یه سری نوشته ها و......میسوزم اونقدر میسوزم که دود از سر و کلم بلند میشه

میسوزم از این که تو مستند میراث آلبرتا تکه ای از فیلم که دارن شهدای گمنام رو توی دانشگاه صنعتی شریف تشیع میکنن یه سری ها سوت و کف میزنن،یکی تابوت رو هل میده و تابوت با سر..............

بسه دیگه

یارو مارکسیستٍ دین نداره اونوقت ما به حجابش گیر میدیم.جای دیگه رو باید روش کار کرد.

اونقدر غریب شدیم که بعد این قضیه ولو شده گوشه حیاط و زار زار گریه میکنه.گریه نکنه چیکار کنه.آخه اونم دلش میسوزه از این که خون هاشون لگد مال نمیشه،تُف مال میشه

حرفش اینه میگه برا چی رفتی جنگیدی که الا وضعمون اینجوریه،هان؟

عصبانیه دیگه اونوقت میاد تابوت شهید رو هل میده

شهدا برامون فقط یه نوستالژی شدن و بس

پ ن:هیچی نمیتونم بگم جز این که فقط چند نقطه بزارم................

 نمیدونم شنیدی یا نه اما از قدیم گفتن عقل مردم به چشمشونه!!!!!

دیدی مثلا یه نفر از کنار یه خونه شیک و مشتی رد میشه و با خودش میگه:ای،خوش به حالش ببین چه خونه ای برای خودش جفت و جور کرده درشو ببین،چه نمایی.........(البته همه اینا رو تو دلش میگه ها)

حالا یه نگاه به این در بنداز،آره قبول دارم خیلی قیافش غلط اندازه اما یک دفعه در بزن و از صاحب خونش بخواه که شده برای چند دقیقه محیط داخلش رو نشونت بده.اصلا خدا رو چه دیدی شاید صاحب خونه مهمون سفرش کردت.پس تا دیر نشده در بزن.یالا دیگه

خیلی جالبه من دارم به شما ها میگم در بزنید اما خودم نمیتونم در بزنم آخه دستم نمیرسه.

اما اشکالی نداره با سنگ که میتونم در بزنم.اونقدر با سنگ به این در میکوبونم که صاحب خونه این بنده فراریش رو بگیره و یه دست کتک سیر بهم بزنه،بلکه آدم شم

پ ن:و شهر رمضان قد انصرم فاسالک بوجهک الکریم


هی دارم به این ده تا التماس میکنم که تو رو خدا برید سمت کیبورد و یکی از این دکمه ها رو فشار بدید تا اینقدر صفحه سفید مانیتور چشممو اذیت نکنه.بریدصفحه رو سیاهش کنید،برید بلغوریجات بنویسید،شماها که بلدید،برید

نمیرن که نمیرن.البته بالاییه دیگه جواب نمیده.تعطیل تعطیله.شنیدی میگن تعطیل خدایی،اینم همونه.

دست بیمار،دل بیمار،چشم بیمار،بیمار،بیمار......

همینه دیگه دل که پاک نباشه و نیت برای او همین میشه

یا خیر حبیب و محبوب

اخلاص که داشته باشی اصلا خودش میاد مشتی هم میاد

اونوقت دیگه به فکر تعداد نظراتت نیستی و میدونی اگر هم نظری برات نذاشتن برای اون نوشتی و بس