شمع های سوخته

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

رفتم تو یه خیابونی که چند باری بیشتر گذرم اونجا نیفتاده بود.تو پیاده رو راه میرفتم که به اون سر منزل مقصود برسم.

با قدمهای نسبتا تند داشتم بر خلاف ماشینا میرفتم. اون ور خیابونو نگاه میکردم یه جور،روبرومو نگاه میکردم یه جور،سمت چپ و راست،حتی سنگ فرش پیاده رو هم از این قضیه مستثنا نبود

توی همه حالات مجبور بودم نگامو بکوبونم به در و دیوار و زمین و راهمو برم و یاد اون حدیث بیفتم

به خودم میگفتم بابا ماه رمضونه چرا آخه اینا اینجورین.تازه فکر میکنم بدتر هم هست

من نمیدونم ما انقلاب کردیم یا اونا؟!!!!!

یکی به من بگه،واقعا برام سوال شده مگه ما انقلاب نکردیم؟پس چرا......

پس چرا.......خیلی چراها تو سرمه