آب میشوی
پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۱، ۰۱:۲۴ ب.ظ
در رو که باز کردم دیدم خودشه،گفت:خسته نباشید،گفتم:شما خسته نباشید و رفت.
تازه از کربلا اومده،از زمانی که از کربلا اومده آروم تر شده.چهرش اینو نشون میده.
رفتم ورودش رو بزنم با خودم گفتم:کربلا
انگار یه چیزی آتیش بگیره،دلم سوخت
ارباب اگه توفیق زیارت نمیدی لااقل ما رو تو غمت بسوزون،اونقدر که خاکسترت شود.
چه عیبی داره؟
.
.
.
- پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۱، ۰۱:۲۴ ب.ظ
وب زیبایی داری
خوشحال می شم سری به وبم بزنی به نام
((( به بلندای کوه دماوند ))).
راستی با تبادل لینک چطوری؟؟؟
بای