شمع های سوخته

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

همیشه همه چیز نیاز به یک محرک داره،قانونش رو هم خوندین که میگه تا علت نباشه معلول نیست.خیلی وقته که میخوام این پست رو بزارم ولی هی پشت گوش انداختم و خلاصه دیدن تابلویی که یکی دو روز در میون میبینم باعث شد که.....

تابلو محرکه،فکر خوب باعث میشه که یه پست خوب خلق بشه،شب جمعه دعای کمیل با صدای حاج حسین توی بهشت زهرا اونم قطعه شهدا باعث میشه که موتور رو توی جاده بندازیو بزنی بری بهشت زهرا

دیدن دوباره تصاویر جنگ اونم با اون فضای خاص باعث میشه که بندازی بری موزه دفاع مقدس

بزنی بری تئاتر و........

با وجود این که این همه سال از جنگ گذشته و زمونه تقریبا یک سری آدمای جنگ رو به فراموشی سپرده ولی یه چیزی هست که جوونایی مثل ما رو هنوزم که هنوز است مثل آهن ربا میکشونه به سمت خودش

یه چیزی هست،یه محرک،محرکی که پرتت میکنه به سمت بالا

فقط کافیه یه گاز تازه بدی که بری اون بالا بالاها که به قول معروف راه هزار شب رو یک شبِ رفتی

فقط با یک گاز به اون بالاها برس

اگر خواستی گاز بدی یا نه گازَ رو خیلی وقته دادیُ رسیدی اون بالا ما رو یادت نره

دعا......

یه زمانی اومدین فیلم سیصد رو ساختین.اینجا میگیم:خواستید ایرانی جماعت رو بزنید ولی وقتی حرف اصل همه ی ما مسلمونا چه سنی چه شیعه چه.... میاد وسط دیگه......

نتیجه اش میشود مرگ سفیر خودتون تو لیبی و چند تای دیگه،نتیجه اش میشود بلوا،آشوب علیه خودتون

نتیجش اتحاد بیشتر ما مسلمونا میشه

به درد نخورا دود همه ی این کاراتون تو چشم خودتون میره

اونوقت هی بگین:(ما نمیتونیم به کسی که میاد احساسشو بیان میکنه چیزی بگیم)

دیدی حالا کی ضرر کرد

ارزش پیغمبر ما پایین نیومد که بالا رفت

بابا نکنید مثل بچه های خوب یه گوشه بشینید،به ما و اعتقادات ما هم کاری نداشته باشین

فقط نگاه کنید تا بعد گندمون بیاد کلاً ریشه کفر رو بچینه.

صبر کنید......

شب دراز است و قلندر بیدار



بر هر فرد ذکوری واجب الامر است که چه بخواهد و چه نخواهد به حاج آقا سلام کند

و اگر سلام کردی و جوابت را داد نزدیک دو سال مهمانت میکند این حاج آقای.......

بعضی ها از این حاج آقا خوب میگن و بعضی ها بد.....

صبح ها باید با لباس فرم او پایت را همچین به زمین بکوبی که انگار زمین هیزم تر به تو فروخته

و خلاصه گرد و خاکی به پا کنی که انگار طوفان شن به پا شده

خلاصه بعد دو سال،خسته و کوفته مثل آدمی که هیچ چیز از او نمانده و این خستگی را مردم از گردی که بر روی شانه ات نشسته میفهمن با حاج آقای سربازی خداحافظی میکنی و حاج آقا یه کارت پایان خدمت به عنوان یادگاری از این که مهمانش بودی به تو میدهد که تا پایان عمر یادت نمیرود که تو یه روزی مهمان حاج آقا بودی.

گاهی بساط عشق خودش جور میشود

گاهی به صد مقدمه ناجور میشود


من نمیدونم هر جوری شده باید منو بخرید


پ ن:بیا و فاطمه از کوچه رفتنت بگذر

برای جان تو این کوچه ها خطر دارد

یه هویی شد.....