شمع های سوخته

۴ مطلب در مهر ۱۳۸۹ ثبت شده است

  اگه دلت تنگ شده یا یه جای کارت 

گیر کرده دو زانو بشین و سلام بده

        السلام علیک یا ابا عبدالله                                                                  

           

  این راه رفتنی است

  چه بی سر

   چه بی پا  

          تویی که داری میری توجه کن همیشه رفتن    رسیدن نیست ولی برای رسیدن باید رفت

 

آری دیگر دلم از دست همه گرفته

از تمامی کسانی که لباسشان بارکدشان است

از تمام کرهایی که سمعک هایشان مارک مصلحت خورده

از اندام های به مزایده گذاشته

از اعتقادهای حراجی

از صورت هایی که بوم نقاشی اند

از متهم هایی که شاکی اند

از کوفیانی که اهل کوفه نیستند

از کوفیانی که برای مهدی(عج) نامه می نویسند

از تمام آنان که فکر می کنند طلحه و زبیر و ..... دم داشتند

از تمام آنان که دین و سیاست را از هم جدا می دانند

از آنان که شهدا را در موزه گذارده اند

از تمام آنانی که بین نماز و نرمش تفاوتی قائل نیستند

از آنان که بی حجابند

از آنان که خود حجابند

از آنان که تاسوعا و عاشورا را تنها در تقویم جستجو می کنند و کربلا و کوفه و شام را تنها در نقشه

از آنان که با شنیدن نام (خردل) به یاد چاشنی غذا می افتند

از انان که نمی بینند ومی گذرند و انان که می بینند و می گذرند

از آنان که حضور همه را حس می کنند جز خدا

                                                                    ابوالفضل سپهر

وایساده بودم روی بلندی و به دشت پر شقایق نگاه میکردم.آزاده ها اومدن.هردوشونو اوردن.
این حرفارو که شنیدم دلم شکست.با خودم گفتم: من هیچوقت بابامو ندیدم.اگه یکی ازینا بابای من بود چی میشد؟اما نه نمیشه.
یدفه صدای گرمیو شنیدم.یکی ازون آزاده ها بود.با یه آغوش باز.بیا اینجا...بیا ملیحه ی بابا.من اومدم.
یعنی بابابود؟خودمو انداختم تو بغلش و گریه کردم.
ملیحه؟ملیحه مادر چرا گریه میکنی؟بیدار شو مادرجان.خواب دیدی؟
اینارو که شنیدم انگار غم عالم تو دلم نشست.پتو کشیدم رو سرمو گریه کردم.
با گریه رفتم مدرسه.
طاهری دخترم مشکلی
داری؟چرا گریه میکنی؟فقط گریه جوابش بود.
منو برد دفتر مدرسه.
مدیر:ملیحه دخترم اگه حرفتو به من نگی به کی میخوای بگی؟من و تو همدردیم.بگو.

وقتی همه چیو براش گفتم اونم مثل من گریه کرد.