شمع های سوخته

۲ مطلب با موضوع «یه گازِ تازه....» ثبت شده است

در رو که باز کردم دیدم خودشه،گفت:خسته نباشید،گفتم:شما خسته نباشید و رفت.

تازه از کربلا اومده،از زمانی که از کربلا اومده آروم تر شده.چهرش اینو نشون میده.

رفتم ورودش رو بزنم با خودم گفتم:کربلا

انگار یه چیزی آتیش بگیره،دلم سوخت

ارباب اگه توفیق زیارت نمیدی لااقل ما رو تو غمت بسوزون،اونقدر که خاکسترت شود.

چه عیبی داره؟    

.

.

.

همیشه همه چیز نیاز به یک محرک داره،قانونش رو هم خوندین که میگه تا علت نباشه معلول نیست.خیلی وقته که میخوام این پست رو بزارم ولی هی پشت گوش انداختم و خلاصه دیدن تابلویی که یکی دو روز در میون میبینم باعث شد که.....

تابلو محرکه،فکر خوب باعث میشه که یه پست خوب خلق بشه،شب جمعه دعای کمیل با صدای حاج حسین توی بهشت زهرا اونم قطعه شهدا باعث میشه که موتور رو توی جاده بندازیو بزنی بری بهشت زهرا

دیدن دوباره تصاویر جنگ اونم با اون فضای خاص باعث میشه که بندازی بری موزه دفاع مقدس

بزنی بری تئاتر و........

با وجود این که این همه سال از جنگ گذشته و زمونه تقریبا یک سری آدمای جنگ رو به فراموشی سپرده ولی یه چیزی هست که جوونایی مثل ما رو هنوزم که هنوز است مثل آهن ربا میکشونه به سمت خودش

یه چیزی هست،یه محرک،محرکی که پرتت میکنه به سمت بالا

فقط کافیه یه گاز تازه بدی که بری اون بالا بالاها که به قول معروف راه هزار شب رو یک شبِ رفتی

فقط با یک گاز به اون بالاها برس

اگر خواستی گاز بدی یا نه گازَ رو خیلی وقته دادیُ رسیدی اون بالا ما رو یادت نره

دعا......