شمع های سوخته

نارفته...

يكشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۴۴ ب.ظ

میگویند به تو رفته ام

اما خودم که میدانم اینجوری نیست.با اینکه اسممون شبیه هم است ولی هر موقع اسمت را میشنوم یا به زبان می آورم کاملا تفاوت ها رو احساس می کنم.هر موقع نزدیک عکست میشوم بی صدا فریاد میکنی که برو عقب،تو به ما نمی خوری

وهر موقع میام بالای سرت مثل مجسمه ابوالهول می ایستم و فقط این جمله را یاد گرفتم(دعام کن)

انگار که هیچ چیز دیگر نمیدانم بر همین کلمه اکتفا میکنم.هر چند که می دانم نگامم نمی کنی چه برسه....

اما یادت باشد رفتی درست،ولی اینوری ها رو هم یه نیم نگاه بنداز.ما نسل سومی ها چشممون به نگاه شماهاست

.

.

.


دیگر مطلب نخواهم گذاشت چون اول وآخر من در قطعه 26 است

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۴۴ ب.ظ
  • مهم نیست...

نظرات  (۴)

  • خرابات گریه
  • با اینکه ننوشیدم از آن چشم شرابی

    مهمان کن از آن گونه مرا بوسه نابی

    ای ترس! تو را شکر، که با این همه تردید

    یک بار نیاویختم از سقف طنابی

    من عارف دل تنگم، یا زاهد دل سنگ؟

    هر روز نقابی زده ام روی نقابی

    یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند

    در نامه اعمال من مست صوابی

    ساقی! همه بخشوده یک گوشه چشمیم!

    آنجا که تو باشی چه حسابی چه کتابی؟!

     

     

    یا علـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ...


    آقا !

    از وقتی که بعد از شهادت پدرت امام حسن عسکری (ع) مولای زمین و آسمان شده ای ، 1174 سال می گذرد .

    می دانم برایت کاری نکرده ایم.

    اما دلمان برایت تنگ شده است ، بر نمی گردی؟

    آی شهدا؛
    گاهی نگاهی..
    یا ابن الحسن :خون پاک شهدا منتظر توست بیا
    سر مصباح هدی منتظر توست بیا....
    آجرک الله یا بقیــــــــةالله فی مصیبت ابیک الحسن
    التماس دعا
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی