روضه های تکراری
دوشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۱، ۰۲:۱۷ ب.ظ
گاهی اوقات به خاطر یه سری حرفا،یه سری نوشته ها و......میسوزم اونقدر میسوزم که دود از سر و کلم بلند میشه
میسوزم از این که تو مستند میراث آلبرتا تکه ای از فیلم که دارن شهدای گمنام رو توی دانشگاه صنعتی شریف تشیع میکنن یه سری ها سوت و کف میزنن،یکی تابوت رو هل میده و تابوت با سر..............
بسه دیگه
یارو مارکسیستٍ دین نداره اونوقت ما به حجابش گیر میدیم.جای دیگه رو باید روش کار کرد.
اونقدر غریب شدیم که بعد این قضیه ولو شده گوشه حیاط و زار زار گریه میکنه.گریه نکنه چیکار کنه.آخه اونم دلش میسوزه از این که خون هاشون لگد مال نمیشه،تُف مال میشه
حرفش اینه میگه برا چی رفتی جنگیدی که الا وضعمون اینجوریه،هان؟
عصبانیه دیگه اونوقت میاد تابوت شهید رو هل میده
شهدا برامون فقط یه نوستالژی شدن و بس
پ ن:هیچی نمیتونم بگم جز این که فقط چند نقطه بزارم................
- دوشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۱، ۰۲:۱۷ ب.ظ
همین