شمع های سوخته

ما بچه های شاه عبدالعظیم باید بعد از رخصت از حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع) و بقیه ی ائمه بریم و از حضرت سید الکریم رخصت بگیریم،اجازه بگیرم که وارد ماه محرم بشیم.

دگر باید خود را برای روضه های سخت آماده کرد.حالا که خدا بهمون عمری داد و رسیدیم به این محرم باید برای هر چیزی آماده باشیم.

اگر رفتی هیئت و مداح برات مقتل خوند ایراد نگیری ها.تعجب نکنی ها.نری به رفیقت بگی فلانی غافلگیرمون کرد،چون حضرت زینب رو غافلگیر کردن.....................................................................

.

.

.

در رو که باز کردم دیدم خودشه،گفت:خسته نباشید،گفتم:شما خسته نباشید و رفت.

تازه از کربلا اومده،از زمانی که از کربلا اومده آروم تر شده.چهرش اینو نشون میده.

رفتم ورودش رو بزنم با خودم گفتم:کربلا

انگار یه چیزی آتیش بگیره،دلم سوخت

ارباب اگه توفیق زیارت نمیدی لااقل ما رو تو غمت بسوزون،اونقدر که خاکسترت شود.

چه عیبی داره؟    

.

.

.

حال ما خوب است

اما تو این را باور نکن.....

سوار مترو شدم ایستگاه دروازه دولت که میرسه گم میشم تو جمعیت.از لابه لای جمعیت چشمم میخوره به مانیتور توی قطار

هفته دفاع مقدس گرامی باد،آنها رفتند تا ایران بماند

تا چشمم به این جمله میخوره یاد تیتر مطلب چشم خدا میفتم(مگر سربند یا کوروش،یا رستم هم بود؟)

جنگ رو خیلی ملیش کردن.آقایان معاونت فرهنگی اجتماعی شرکتِ،ولش کن اسم نمیبریم شرکت فلان مگه وصیت شهدا و سخنرانی شونو نخوندین و نشنیدین؟خودشون میگن به خاطر اسلام رفتن.بله کشورشونم مهم بود ولی در درجه اول اسلام،دین

یاد روضه حاج منصور می افتم که میگفت:(گر روضه ات نبود که ما دین نداشتیم،غم تو دین را برای ما استوار کرد)

میترسم بگن امام حسین(ع)هم برای این رفت که بگه:نگاه کنید ببینید خانوادم رو آوردم و کشته شدم

میترسم اصل قضیه گم بشه

ایران اسلامی،جمهوری اسلامی ایران

فقط همین......