شمع های سوخته

یه جایی رو تابلو دیدم نوشته بود اگر جرات پا گذاشتن روی خودت را نداری منتظر شنی تانکهای بی شمار دشمن باش.

جمله ی خیلی قشنگیه ولی وقتی با چند جا مقایسه میکنیم میبینیم که کاملا بر عکسه یعنی هم از خودشون گذشتن هم شنی تانک ازشون رد شده.

اولین جایی که این اتفاق افتاد دشت کربلا بود که اربابمون زیر شنی تانکهای اون موقع زیر گرفته شد تازه نه یکی نه دوتا.......

دومین جایی که شنی تانک حال کرد توی جنگ خودمون بود که بچه هایی که مجروح بودن یا به هر نحوی نمیتونستن که زود عقب نشینی کنن شنی تانک پرشون میداد همون جایی که ارباب و خیلی کسای دیگه رفتن.

پس هم از خودمون بگذریم هم منتظر شنی تانک باشیم.

خدایا تو را غریب دیدم و غریبانه غریبه ات شدم

      تو را بخشنده پنداشتم و گنهکار شدم

      تو را وفادار دیدم و هر جا رفتم برگشتم

تو را کریم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم

تو مرا چه دیده ای که وفادار مانده ای و آبرویم را حفظ کرده ای؟

 

                 

خدایا دیگه خسته شدم 

خسته شدم از این همه گناه

خسته شدم از پس تو قنوتام گفتم استغفرالله

خسته شدم از اینکه هر روز تو نمازم حاجتمو خواستم

خسته شدم از اینکه دیگه کسی جوابمو نمیده

خسته شدم از اینکه هی صدات زدم ولی جوابی نشنیدم

خسته شدم از اینکه تا یه ذره جون گرفتم شیطون اومد زمینم زد

خسته شدم به خودت قسم خسته شدم                                    

خسته شدم ازاینکه هی رفتم سر قبر شهدا ازشون ...... خواستم       

                           تو رو به امام حسین یکی جوابمو بده

                           خدایا نمیگم عاشقتم ولی عاشقم کن

  اگه دلت تنگ شده یا یه جای کارت 

گیر کرده دو زانو بشین و سلام بده

        السلام علیک یا ابا عبدالله